دوباره غذا پختم ..
فسنجون .. ملس !
دوس داشتم دوباره دستپختمو بخوری..
خودم فقط دو قاشق خودم !
چون بقیه هم سهمی داشتن توی اون غذا!
غذامو رفتم توی طرف و برات آوردم!
و تو با دوستت نشسته بودی!
این دفعه دیگه چیزی نگفتم غفط نگااااات کردم!
و تو لبخند زدی
به ظرف توی دستم نگاه کردی و به دوستت گفتی ..
(.. )جان این ظرفو میگیری ؟!
و من دوباره دویدم سمت اتاق ..
.
.
شبش با دوستم اومدیم پیشت
و تو همچنان داشتی کار میکردی
یه کم نشستیم تا نوبت دوستم شد ..
و من تمام مدت حواسم به تو بود !
و حواس تو ..
مطمئنا پیش من نبود ...
حتی نگفتی غذارو خوردی یا نه ..
تنها جمله ای که به من گفتی این بود که گفتی دوستت هم مثل من خیلی اهل فیلمه !
و من با اینکه برام مهم نبود که دوست لعنتیت اهل چه کوفتیه ..
باید ممنون باشم از همچین وجه تشابهی! که باعث شد تو یه جمله با من حرف بزنی !
کارت تموم شد!
از دوستم پول گرفتی!
چرا ؟! پشت این کارت منظوریه ؟
حتی فکر کردن بهش هم خوبه
یه وقتایی هست اینقدر توی یه حیال غرق میشی که دیگه دوس ن
داری ازش بیای بیرون
دیگه وافعیت اونقدرا برات جذاب نیست !
و حتی مهم !
و ما خدافظی کردیم
و لعنت به این دیدار های کوتاه ..
بعد از سه سال بالاخره تو هستی
اما بازم باید صبر کنم!
چرا سی دی فیلم رگ خواب نمیاد !
لعنت به من که فقط یه بار دیدمش توی سینما!
این فیلمو باید هزار بار دید ! هزاااااااار بار
من ديوونه گى!...
ادامه مطلبما را در سایت ديوونه گى! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : adameposhtepanjere بازدید : 79 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 3:08